حلما جونمحلما جونم، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
مامان حلمامامان حلما، تا این لحظه: 35 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
بابا حلمابابا حلما، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
شروع وبلاگمشروع وبلاگم، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات سیسمونی وتولد حلما جونی

اندر احوالات و تولد مهرسا گلی

سلام مامان جونم دختر خوشگلم خیلی دوست دارم هم من هم بابای عاشقتیم هر دوتامون وجود گرمت حسابی حال این روزامون رو گرم صمیمی کرده عزیز دلم بابای صبح که میخواد بره سر کار نمیتونه ازت دل بکنه حتی به بهانه های مختلف دلش میخواد بمونه پیشت  مثلا امروز شما که شیرتو خوردی بابا میگه فکر کنم باد گلو داره بعده بغلم  بگیرم براش اگه هم خواب باشی هی این پا اون پا میکنه تا بیدار بشی از صبحانه اوردن برا مامانی باشه تا حرف زدن با هم نمیدونی چقدر عاشقته جونشم برات میده اینو همش میگه  خلاصه که شما تو یه میدانی از عشق داری بزرگ میشی از منو بابای گرفته تا مامان جونا بابایی جونا دایی...
15 آذر 1394

بند رخت

امان از این که مامان 2 روز لباس نشوره ببین چقدر لباس کثیف میکنی     یعنی عاشقتممممممممممممممممممم دختریییییییییییییییییییییییییییییییییییی ...
14 آذر 1394

دخترم حلما گلی اولین بار خونه عمو مسعودش

بغل اقا جون دختر خوشگلم اقا جون خیلی دوست داره ها قدرش رو بدون       یعنی شما عشق منی ها اینجا 4ماه نیم سن داری عروسکم دلم میخواد بخورمت با اون شنلت کلاهت جون مامان خونه عمو کلی خوش گذشت ناهار هم خورشت الو اسفناج بود که  خیلیم خوشمزه بود در کل روز خیلی خوبی بود   ...
14 آذر 1394

حلما جون پدربذرگ عزیزم

بابا بزرگ دوست دارم انشالله همیشه صحیح سلامت باشی سایت بالای سرمون باشه که چشم چراغ مایی 9اذر94 9 دیشب خونه دایی محمدم دایم از کربلا اومد بود ما هم شام اونجا بودیم ...
9 آذر 1394

دلم شکست

امروز عشق زندگیم رو بردم دکتر سرما خورده شدید دکتر دارو داده بهش گفت انشاالله که بهتر شه اگه نشد  خدای نکرده زبونم لال باید بیمارستان بستری بشه دوست جونا براش دعا کنید                             دلم شکست                      ...
8 آذر 1394

حلما سرما خوردگی

حلما خانم سرما خورده سینه درد کرده وای عشقم وقتی صدای سرفه هات رو میشنوم انگار خنجری داغ فرو میره تو قلبم انقدر برام دردناکه که خدا میدونه نباشم ببینم مریض شدی عشقم ولی با وجود مریضی بازم انقدر خوب خوش اخلاق خانومی که حد نداره چشممممممممم بعد ازت دور باشه الهی خدایاااااااا خودت مراقب دخترم باش الهی دردت بجونم الهی زودی خوب بشی عزیزم ...
6 آذر 1394

عشق های مامان

امروز لبریز از عشقم عشق بابای دختری زندگی کنار شما ها خیلی قشنگ حتی اگه 100 جور اتفاقای رنگ وارنگ بهم نشون بده *بازم یه لبخند دختری یه محبت اقای دلمو گرم میکنه  خدایا شکرت بابت همچی هم چیزای که به نظرمون خوبه هم چیزای که به نظرمون خوب نیست دوستتون دارم عشقای من   ...
5 آذر 1394

یه حمام حسابی

امروز منو حلما گلی دوتای رفتیم حمام   برای اولین بار شمارو حسابی شستم دیگه اب بازی نکردیم یه حمام کامل بود هر چند سرتو شامپو نکردم یه کوچولو بالیف شستم شما هم اصلا گریه نکردی نا بلد بودن های مامانو تحمل کردی هیچی نگفتی بعدشم بیچیدمت لای حوله خوابوندمت روی میزت که از قبل برده بودم تو حمام  همون میزه سبزه سیسمونیت همون که 4تا صندلی داره ببخشید دیگه اینم مال کار خودته دیگه کلاه کذاشتم رو سرت پتو انداختم روت فقط مای بی بیت کردم بعدش خودم حمام کردم شما کلی بهم خندیدی و بعدش لباسهات رو تنت کردم خودمم لباس پوشیدم کلی خوشحال اومدیم بیرون شما شیر خوردی گذاشتمت تو تاب برقیت 2ساعتی حدودا خوابیدی فدات بش...
2 آذر 1394

حلمای 5 ماهه من

          عکسها با عدد 5 چند روز اینده اضافه خواهد شد حتما سر بزنید کلی برا گرفتن عکسها زحمت  کشیدم مامان جونی                             کارهای که تو5 ماهگی یاد گرفتی  یه 30ثانیه میشینی بدون تکیه گاه پاتو هی میکوبی به اون یکی حرف زدنت هم عوض شده یه جور دیگه بقل بقو  میکنی وقتی هم نمیتونی حرف بزنی عصبی میشی گریه میکنی 4ماه چند روزه بودی که شلوارتو میگرفتی پاتو بالا می اوردی اما4ماه25 روزت بود که پاتو بادست گرفتی بردی ...
2 آذر 1394